سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستانه

خاتون دهم


باران به خواب خواب رفت خیابان به خواب رفت


یک شهر در حوالی میدان به خواب رفت


گنجشک های قصه ی من بی اثر شدند


پرواز بر فراز درختان به خواب رفت


تندیس رعد و برق فرو ریخت ناگهان


یک آسمان بی سر و سامن به خواب رفت


شاید صدای خس خس باران روز قبل


در کفش عابران گریزان به خواب رفت


شب چنگ زد و چشم مرا بی امان فشرد


تنها چراغ این شب باران به خواب رفت


...


من در خودم دویدم و یک گوشه گم شدم


دنیا کنار ساعت باران به خواب رفت


مه بود اینکه پنجره های مرادرید


از خواب من گذشت و در ایوان به خواب رفت


خنیاگری که در دهنم تار می نواخت


آهی کشید و در بن دندان به خواب رفت


...


هفتاد بار تن به هوای تو کوفتم


تاعاقبت شراره ی طغیان به خواب رفت


هفتاد بار پیرهنم پاره پاره شد


در اینکه در شکاف گریبان به خواب رفت


هفتادبار پوست شدم استخوان شدم


تادر صدایم این غم پنهان به خواب رفت


مه بود اینکه روی سرم ایستاده بود


آیینه بود اینکه هراسان به خواب رفت


آهنگ گام های کسی پشت پنجره ست


تنها حقیقتی که بدین سان به خوای رفت


دستی بلند شد و سراغ ترا گرفت


اما دوباره با تن لرزان به خواب رفت


همراه نور نازک لبخندهای تو


ابلیس دستگاه خدایان به خواب رفت


لب های من ترنم نام تورا مکید


بر گونه ام عروسک باران به خواب رفت


پروانه ای دهان مرا بو کشید و بعد


آرام در قیافه ی گلدان به خواب رفت


...


بوی بنفش آمدنت را شناختم


رویام روی آن تن رقصان به خواب رفت


من در دلم شدید تر از پیش می زدم


خواب از سرم پرید و شتابان به خواب رفت


خوشبختی ات مبارک عزیزم خوش آمدی1


افسوس این اشاره ی عریان به خواب رفت


دیدم که یک نفر به تو لبخند می زند


دیدم که خواب هام چه آسان به خواب رفت


زانو دم برای دلت قهوه ریختم


رفتی و قهوه در فنجان به خواب رفت


وقتی صدای صاعقه ای شره شد که آه


خاتون گیسوان پریشان به خواب رفت


از خواب هم نمی پرم امشب که نیستی


روح من و خیال تو یکسان به خواب رفت


کالسکه ی طلایی و دروازهای شهر


اما...رفتی و ماه در خط پایان به خواب رفت


من رفتم و گلایل گور خود شدم


تقویم روی هشتم آبان به خواب رفت....


نوشته شده در چهارشنبه 89/5/13ساعت 11:39 عصر توسط علی جون نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ